خط امام
خرامه
نشرارزشهای دفاع مقدس
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:دانشگاه پیام نور, :: 11:22 بعد از ظهر ::  نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم. بیست و سه، چهار سال از جنگ می‌گذرد، نسل جدیدی که جنگ و جبهه و شهدا را نشنيدند و نچشیدند، پای صحبت های امام در جماران ننشسته اند و به فرمان امام وسط میدان مین ندویدند؛ نسلي كه وقتي مي گفتند عقب بیایند بدون چون و چرا عقب نشینی را درک نکردند تا رفیق های خوبشان را جا بگذارند و برگردند، اين نسل كه هيچ اما حتي ماهایی که این طرف سکه ایم، امام را دیدیم، بچه جبهه ها را دیدیم، با شهدا رفیق بودیم الان هم به اسم یادواره راهیان نور یک قدمی و نفسی می گذاریم و برمی داریم، آیا واقعاً رابطه شهدا را با امام درک کردیم؟

خود بنده كه دیده، کشیده و چشیده ام و کنار شهدا نشسته ام، نمی توانم بگویم که درک کافی از اين رابطه پيدا كرده ام که امروز بتوانم برای ندیده های نکشیده و نچشیده آن فضا را ترسیم کنم. اینکه رابطه تو با ولیت چه طوری است؟ و اینکه میان ماه من و ماه گردون چقدر فاصله است، من خبر ندارم.

اين سخنراني براي شاگرد مشروط شده جبهه سخت است

خیلی سخنرانی سختی است! از من مشروط شده شاگرد جنگ و شهادت بخواهی که از قبول شده ها بگویم، خیلی سخت است زیرا تک تک آنها یک حال و رابطه ای با امام داشتند؟ هرچه در سیره آنها مطالعه می کنیم، در آن اسیر رزمنده اردوگاه رفته، شهید شده يا مانده و برگشته اي كه کتک خورده اما حاضر نشده یک توهین به امام بکند، تا آن رزمنده ای که وقتی می شنید قلب امام درد می کند، قلبش درد می‌گرفت، حالا چه شب هایی دست ولی ما درد می‌کند، عصب آقای ما تیر می‌کشد، جای ترکش بمب اعصاب ایشان را به هم می‌ریزد، ولی کک ما نمی‌گزد، میون ماه من تا ماه گردون خیلی فاصله است مشتی!

آخرش امام مي‌گويد: خدایا مرا با بچه بسیجی ها مهشور کن، امام العارفین، امام واصلین مي‌گويد: خدایا من را با بسیجی ها مهشور کن. او دارد به ما یک چیزی می فهماند که در این بچه ها یک خبری بود، یک اثری از امام در بچه ها بود، رابطه دو طرفی است. طرف نزد امام عصر رفت و گفت: آقا چقدر من را دوست دارید؟ امام فرمود: هرچه قدر شما مرا دوست داری، من هم همان قدر. حالا ببينيد کار به كجا می‌رسد که امام مي‌گويد: خدایا من را با بسیجی هایی که شهید شده اند، مهشور کن. یا شاید همین بچه بسیجی ها که دروسط شهر خون دل می خورند، امام که زنده است، شهیدهایش که زنده هستند، خودش هم که پیر میکده عشق بود، اینها همه زنده هستند، آیا ما شامل مرا با بسیجی مشهور کن، امام می‌شویم؟ از آن بچه بسیجی هاییم؟ یا نیستیم؟

50 سال عبادت يك طرف، وصيت نامه شهدا يك طرف

برادر و خواهرهایی که در این گفتمان عمار می نشینید، دنبال یک راهکار هستید تا در این شلوغي فتنه و حرف و حدیث، یک معبر پیدا کنيد، خیلی خوب است که ما مطالعه ای روی این بچه ها داشته باشیم، امام مي‌گويد: این وصیت نامه ها را بخوانید، 50 سال عبادت قبول است اما يكبار هم اين وصيت نامه شهدا را بخوانيد.

بسیجی به کجا می‌رسد که وصیت نامه اش اینقدر خواندنی مي‌شود. چه اطاعتی کردند؟ چه طوری با امام خود ارتباط پيدا کردند که امام گفت: بروید وصیت نامه شهدا را بخوانید، چه طوری کشته شدند که امام گفت: مزار اینها دارالشفاء عاشقان و عارفان تا قیامت است. از گور ما دود و اثری هم بلند نمی‌شود، اما چه می‌شود یک تکه گوشت و پوست و استخوان اینقدر اثرگذار می‌شود؟ نکند اثر را از موثر گرفته است؟

اگر به من بگویید میزان اطاعت پذیری شهدا از ولی چقدر بود، می‌گوییم به همان ميزاني که توانسته بودند مانند امام شوند، پاهایشان روی زمین بود اما بدنشان در برزخ بود، آسمانی شده بودند، اینجایی نبودند. اشکال ما هم امروز همین است، می گوییم: حاج آقا چرا گیر کرده ام؟ به خاطر اینکه پایت بسته شده و نمی توانی پرواز کنی، مدام به در و دیوار می‌خوری، هر روز از این کوچه به آن کوچه.

اطاعت پذیری چیست؟ ما دنبال اينيم كه حتي با احتمال هم به منافع ما نباید خط بیفتد اما آنطرف بچه اش والفجر شهید شد، شوهرش کربلای 5 شهید شد، خودش در حجاج مکه شهید شد، خانواده شهید تلخابی، روستاهای اراک. این آواره های شهدا، این گور به گورهای بهشت زهرا را می گویم.

براي پيروزي در جنگ نرم بايد فضاي جامعه دفاع مقدسي شود

هرگز فکر نکنید که می توانید ترسیمی از بهشت بکنید، آیاتی از بهشت در قرآن  نوشته شده اما شما نمی توانید جهاد که بابی از ابواب خدایی بوده را در آن فضای بهشتی کاملاً پیاده کنید. اگر یک بار در فضاهای گردان های چادرهای عملیاتی خط شکن شب های قبل از عملیات زندگی کنید، قطعاً از وضع موجود عق تان می‌گیرد. چطور همین الان که یک راهیان نور می رویم بعد از آن وقتی در خیابان می رویم خیلی اذیت می‌شویم. حالا اينكه اصلاٌ با آن موقع قابل قیاس نیست. مزارشان، مقتل شان، یک گفتمانشان تو را انقدر در به در کرده، حالا اگر یک ماه در آن شرايط واقعي زندگي كني چه مي شود؟!

ما خیلی کار فرهنگی می کنیم، می فهمیم که جنگ نرم است، ولی بايد بدانيم اگر فضاي جامعه آن فضای معنوی جهاد فی سبیل الله، اگر فضا جنگ و شهادت نشود، محال است که بتوانیم كار عمده اي انجام دهيم. الان کار تک تیراندازی و نفر به نفر است اما در آن فضا مي شود عمده شکار کرد.

بچه ها در آن اطاعت از ولایت فهمیدند که این فضا ادامه ندارد و به همين خاطر بچه ها هول به شهادت بودند. مانند دختر و پسرهای فراری اين دوران، فرار مي كردند و به جبهه می رفتند. ما حال فرار كردن نداريم، حال در رفتن به سمت ارزش ها را نداریم. ما به زیارت دنیا بیشتر مشهور هستیم تا به زیارت اهل آخرت، به همین خاطر همیشه «ثم العود» ما به دنیا است و «ثم العود» را به شیطان بیشتر می گوییم و لی آنجا می گفتند: اگر مرخصی رفتم، دوباره به جبهه برمی گردم. «ثم العود» آنها به جبهه بود.

شما خبر شهادت دم خانه کسی برده اید؟

این طور نبوده که من اگر شهید نشدم، الکی بوده، هر کس در ولایت پذیری یک اپسیلون کم گذاشت، جا ماند. در یک لحظه می خریدند و می بردند، شاید در آن مرخصی بوده که من نبوده ام، امام می فرمودند: جنگ در راس امور است، خیلی ها زندگی می کردند اما در راس امور زندگی نمی کردند، مشایعت کننده خیلی داشتیم. بعد از اینکه بچه ها شهید می‌شدند، تشییع کننده خیلی داشتیم اما رزمنده واقعي كم بود؟ کسی که در اردوگاه اسارت ایستاد و کتک خورد و یک توهین کوچک به امام را قبول نکرد.

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، فرقی بین نایب امام معصوم و امام معصوم نیست؛ نمی‌شود تو را بدون امتحان ببرند و شهید را با امتحان سخت ببرند، حتماٌ يكجا تو را هم یک امتحان سخت می کنند. گوشه دلمان خط بیفتد، ناراحت می‌شویم، اگر یک جا تقدیرمان نکنند، ناراحت مي‌شويم، این اطاعت پذیری از ولایت است؟ در سريال شوق پرواز ديديد لحظاتی که شهيد بابايي میخواست خبر شهادت یک شهید را بدهد، مدام پایش سر می خورد و از پله می افتاد، شما خبر شهادت دم خانه کسی برده اید؟ من وقتی به مادر شهید جعفر برخورد کردم، نگفتم که می خواهم تفنگ از کمد بردارم بلکه گفتم: جعفر یک چیزی دارد می خواهم از کمد بردارم، گفت: جعفر طوریش شده؟ گفت: من دیشب خواب دیدم، عجب سیم این مامان ها وصل بود! خبر شهادت دم خانه نبرده اید که؟!

آن بچه ها ولایت پذیری بالایی داشتند، وقتی آن آدم در آن پارک اشتباهی به بابایی چک زد، بابایی گفت: این برای تربیت ما بود، آن بچه ها همه چیز را تربیتی، آرمانی و انقلابی می دیدند، چون همه چیز را از نظرگاه امام می دیدند. نقطه عطف، نامه امام به حاج احمد را خوانده اید؟ پسرم ترک قیام لله بود که ما را به این وضع کشاند، قیام لله بود که موسی کلیم الله شد و عیسی روح الله شد، پسرم همین یک آیه بس است: قل انما اعوذکم بواحده ان تقومو لله، خدا فرادی را بیشتر دوست دارد چون خودش تنهایی است.

بچه ها قیام لله را از امام یاد گرفتند، یک نفر بلند مي‌شد و به سمت تانک ها مي‌رفت مشكل خط حل مي‌شد. امام با اینها حال می‌کرد. وقتی قلب امام درد گرفت، چقدر بچه بسیجی تصمیم گرفت قلبش را به امام بدهد؟ ما زیر فن و کولر اینجا، زیر صندلی ها و قرارگاه عمار آرزوی شهادت خیلی می کنیم، تیر یک گوشه مان بخورد، سوراخ موش یکی یک میلیون مي‌شود! دیدم که ترسیدم، همه پشت خاکریز کپ کرده بودند

من رابطه امام با شهدا را می گویم، امروز وقتی نگاه می کنیم موج و انفجار یک رقمش است. الان از بس که کرتون می‌زند، شکم و بدنش باد کرده، یک رقمش است؛ اما یک گله ندارد، یک رقمش است.

آنها تراول هاي امام بودند ما پول خردهاي او هستيم!

آنها تراول های امام، بودند، ما پول خردها هستیم، پول خرد سر و صدا دارد اما اسکانس سر و صدا ندارد! الان عکس های لشکر را کلی می گردیم که یک عکس از این شهید پیدا کنیم اما نمي‌شود. حالا طرف زور می زند در عکس باشد، یک مصاحبه کند، زور می زند یک دیدار با آقا داشته باشد و مطرح کند. چي مي‌شد اگر مثل شهیدهای پشت خاک ریز که خبرهای فتح الفتوح شان به امام می‌رسید و دل امام خنک می‌شد اما اسم و نام شهید معلوم نبود بوديم؟ آنوقت اگر دیدار بکنی جگرت باز می‌شود، نایب امام عصر را ببینی حل می‌شود.

آيا ولایت پذیری یعنی اینکه بگوییم: ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند؟ ولایت پذیری یعنی همه چیزت شکل آقا و مولایت شود و تا شهادت بروی. شهدا نسبت به امام این چنین بودند، به امام شان راست گفتند، بنای انتخابشان بر مبنای قیام لله، تقوا و... بود. در یک نگاه آرمانی و آسمانی امام را انتخاب کردند زیرا مبنایش قیام لله بود

هرجا به حرف امام گوش نداديم ضرر كرديم

عجیب این امام اشراف داشت و ما هرکجا حرف امام را گوش نکردیم، ضرر کردیم. هر کجا مثل شهدا بدون محاسبات عمل نکردیم، ضرر کردیم. می گوید: آن موقع ما آماده نبرد بودیم وقتی ناوهای آمریکا داخل تنگه هرمز می آمد. دستش را امام به کمر زده بود و داخل جلسه امد، مسئولین نظام تصمیم می گرفتند و می گفتند: حرف از ورود ناوهای آمریکا به داخل خلیج است، ما چه کار کنیم؟ گفت: اگر از من  پیرمرد می شنوید اولین ناو که وارد شد، بزنید اما هرچه خودتان صلاح می دانید.

مرحوم دولابی می گفت: فاعلیت را از خودت بگیر. آخر ولایت پذیری شهدا این بود که فاعلیت را از خودشان می گرفتند. ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، آنها فاعلیت را خودشان گرفتند، چونه نزن، بشین و نشین هایی که گیر کرده اید، غلط و نادرست هایی که گیر کرده ایم، بروم جبهه یا نروم؟ وقتی جبهه رفتم، گردان تخریب بروم يا نه؟

ما هر كدام خر خودمان را مي رانيم!

در زیارت جامعه می گویند: شیعه کسی است که ترک زین و اسب ولایت است، کسی که پشت زین اسب نشسته اختیار ندارد، شهدا نسبت به روح الله ملازم بکم بودند، ما هستیم؟ یا خودمان خر خودمان را می رانیم؟ با این وضعیت خر تو خر کار به جایی نمی رسد! شهیدها خر خودشان را نمی راندند.

یک بیسیم و پیک گردان گفته: امام گفته مهران باید آزاد شود، وقتی آزاد می‌شد، امام می گفت: مهران را خدا آزاد نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

شهدا را به خاک نه به یاد بسپارید. ما هرچه داریم از شهدا داریم و بس. فعالیت در زمینه دفاع مقدس و شهدای عزیز ما وظیفه همه ماست و نشر آرمان ها و ارزش هایی که آنان دنبال آن بودند وظیفه ای مهمتر است. امیدواریم خوانندگان از آن استفاده کنند. ان شاءالله
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کانون نشرارزشهای دفاع مقدس و آدرس d07124622680.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 1658
تعداد مطالب : 67
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1


                    
 
 
بسیج دانشجویی شهید چمران پیام نور خرامه